عمو کوشا
یه شب خوب که به هممون خوش گذشت. محیا کنار دوستان و همکلاسیهاش و حسام کنار من بود😍 جُنگ شادی عمو کوشا😉 اولین بار بود که حسام توی جشن یا مراسمی خسته نشد و با خوشحالی دست میزد و شادی میکرد.😍😘 آخرین بار ک اومده بودیم جُنگ شادی ،حسام خسته شده بود و دائم میرفت کنار سِن ، اما اینبار عااالی بود،جایزشم یه کتاب از نمایشگاه کتاب بود😉🥰 همیشه خوش باشید عزیزای من😍🥰 ...
نویسنده :
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
21:52
محیا عشق کتاب😍
یکی از لذتهای دنیا تماشای محیای نازنینم هنگام مطالعه ی کتابهاست.😍💞💖 از سنین خیلی پایین ب کتاب علاقه نشون میدادی،خیلی زود خودکار به دست شدی و روی دفترها و کتابهام یادگاری ثبت کردی!!😁💖 خیلی دوست داشتی برات کتاب بخونم و از وقتی تونستی بخونی شروع کردی به مستقل کتاب خوندن،اپلین کتاب طولانی که خوندی کتاب دوری سانتاماگوری بود،بالای ۲۰۰ صفحه داشت و خیلی سریع خوندیش.دیگه بهت مزه داد و رفتی سراغ رمانهای رده ی سنی خودت.😍😍😍 کتاب یه قل دو قل طاهره ایبد رو یه غروب تابستونی گرفتی،شب موقع خواب ازم اجازه گرفتی کمی بیشتر کتاب بخونی و بعد بخوابی،ساعت ۵ و نیم صبح بیدارم کردی و با اشتیاق گفتی تازه کتابمو تموم کردم و میخام بخوابم!!!😍💖 ...